هدف از اين تحقيق آن است كه به اين پرسش پاسخي داده شود : كه آيا بين مردان بازنشسته و شاغل تفاوتي در ميزان افسردگي ديده مي شود يا خير ؟
فرضيه تحقيق :
به اين صورت مطرح شده است : ميزان افسردگي در مردان بازنشسته ،از ميزان افسردگي در مردان شاغل ، بيشتر است .
جامعه آماري در مورد پژوهش عبارت است :
از تحقيق روي 60 نفر (30 نفر شاغل و 30 نفر بازنشسته) كه با استفاده از روش نمونه گيري كه در دسترس است ، اين انتخاب صورت گرفته است كه در شهر نظرآباد زندگي مي كنند . براي اندازه گيري ميزان افسردگي ، افراد مورد مطالعه از آزمون يك استفاده شده است . براي تجزيه و تحليل از فرمول t استفاده شد ، كه معني دار بودن تفاوت افسردگي دو گروه مورد بررسي قرار گيرد .
نتيجه بدست آنده از فرمول t ، فرضيه تحقيق را تاييد كرد و نتيجه گرفته شد ، كه ميزان افسردگي در مردان بازنشسته ، به علت بيكاري بيشتر از افراد شاغل است .
فهرست مطالب
چکیده تحقیق میزان افسردگی فرضیه تحقیق مقدمه پیشگیری موضوع تحقیق اهمیت تحقیق فرضیه تحقیق اصطلاحات و واژه ها مقدمه ای بر شناخت افسردگی مرورری بر تاریخچه افسردگی تاریخچه افسردگی در ایران افسردگی دیدگاه های درمان افسردگی الگوی زیستی افسردگی عوامل ژنتیکی و افسردگی اساس نور و شیمیایی افسردگی فرضیه نوراپی نفرین و کاته کولامین فرضیه فلوکستین (پروزاک)و ایندول آمین نظریه روان پویشی افسردگی شخصیت فرد افسرده درمان روان پویشی افسردگی نظریه های رفتاری در مورد افسردگی درمان مبتنی بر نظریه های رفتاری نظریه شناختی در مورد افسردگی درمان شناختی بک اساسی ترین پیشداوریهای شناختی درمورد افراد افسرده مکانیسم های دفعای سالمندان طبقه بندی افسردگی افسردگی پیری علائم افسردگی نشانه های کسالت روحی عزلت جویی و کناره گیری منفی گرایی نشانه های کاهش احساس حیاتی چاره یابی برای بیماری افسردگی تقویت کننده روحی درمان الکتریکی لکوتومی بستری کردن در بیمارستان معایب بستری کردن روش روان شناختی مشاوره روان درمانی پیشینه تحقیق جامعه مورد تحقیق نمونه مورد تحقیق ابزار تحقیق و نمونه برداری روش گردآوری داده ها روش آماری و تحلیل داده ها تصحیح و نمره گذاری اعتبار و روایی تست بک تفسیر آزمون افسردگی بک بازنشستگان(جدول( تفسیر آزمون افسردگی بک شاغلان(جدول( محدودیت ها پیشنهادات منابع
در دنياي امروزه هيجانات ، تنش ها ، عصبيت ها وعوامل متعددي از اين قبيل حاكم بر زندگي روزمره افراد هستند .
هر كدام از افراد جامعه امروزي در برخورد مستقيم با انواع استرسها و شرايط عصبي قرار دارند .محيط زندگي اجتماعي ، خانواده وهر آنچه فرد با آن در ارتباط است ميتواند بعنوان عامل تنش زا جريان زندگي اورا به سمت بحرانها ونگرانيها سوق دهد .
امروزه تجارب تنش زا ناخواسته عكس العمل افراد را تعيين مي كنند . بدين ترتيب كه وقتي فردي يك تجربه ناخوشايند واسترس همراه با آن را دريافت مي كند واكنش منفي بصورت اضطراب خود كم بيني ، افسردگي وغيره را از خود بروز مي دهد . زيرا قدرت برخورد مقابله طبيعي با مشكلات را در نيافته وشايد نمي تواند كه دريافت صحيحي ا زموقعيت خود داشته باشد .
از معضلات جامعه امروزي وشايد از بزرگترين آنها مسائل اضطراب است وافسردگي كه هر كدام را به اختصار بيان مي داريم .
اضطراب ، دلشوره ، تشويش ، نگراني ،دلهره ، دلواپسي ، بي قراري ، دل آشوبه ونابساماني حالاتي هستند كه هر انساني خواه وناخواه آنرا تجربه كرده است . مي توان با اطمينان گفت كه امكان ندارد انسان در اين جهان زيسته باشد وتجربه اضطراب را نداشته باشد ( معانه ، 1370).
ممكن است اضطراب را يك نوع درد داخلي دانست كه سبب ايجاد هيجان وبه هم ريختن تعادل موجود مي گردد و چون بشر دائما به منظور برقراري تعادل كوشش مي كند بنابراين مي توان گفت كه اضطراب يك محرك قوي است .
امكان دارد اين محرك مضر باشد واين خود بستگي دارد به درجه ترس ومقدار وخطراتي كه متوجه فرد است (شاملو 1369).
در دنياي امروزه هيجانات ، تنش ها ، عصبيت ها وعوامل متعددي از اين قبيل حاكم بر زندگي روزمره افراد هستند .
هر كدام از افراد جامعه امروزي در برخورد مستقيم با انواع استرسها و شرايط عصبي قرار دارند .محيط زندگي اجتماعي ، خانواده وهر آنچه فرد با آن در ارتباط است ميتواند بعنوان عامل تنش زا جريان زندگي اورا به سمت بحرانها ونگرانيها سوق دهد .
امروزه تجارب تنش زا ناخواسته عكس العمل افراد را تعيين مي كنند . بدين ترتيب كه وقتي فردي يك تجربه ناخوشايند واسترس همراه با آن را دريافت مي كند واكنش منفي بصورت اضطراب خود كم بيني ، افسردگي وغيره را از خود بروز مي دهد . زيرا قدرت برخورد مقابله طبيعي با مشكلات را در نيافته وشايد نمي تواند كه دريافت صحيحي ا زموقعيت خود داشته باشد .
از معضلات جامعه امروزي وشايد از بزرگترين آنها مسائل اضطراب است وافسردگي كه هر كدام را به اختصار بيان مي داريم .
اضطراب ، دلشوره ، تشويش ، نگراني ،دلهره ، دلواپسي ، بي قراري ، دل آشوبه ونابساماني حالاتي هستند كه هر انساني خواه وناخواه آنرا تجربه كرده است . مي توان با اطمينان گفت كه امكان ندارد انسان در اين جهان زيسته باشد وتجربه اضطراب را نداشته باشد ( معانه ، 1370).
ممكن است اضطراب را يك نوع درد داخلي دانست كه سبب ايجاد هيجان وبه هم ريختن تعادل موجود مي گردد و چون بشر دائما به منظور برقراري تعادل كوشش مي كند بنابراين مي توان گفت كه اضطراب يك محرك قوي است .
امكان دارد اين محرك مضر باشد واين خود بستگي دارد به درجه ترس ومقدار وخطراتي كه متوجه فرد است (شاملو 1369).